غزل پلنگ - شین مثل شعور
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل پلنگ

به نام خدا

persian_leopard_sitting_nuq2.jpg

غزل « پلنگ »

بیرون نمی گذارد از این بیشه پا پلنگ

آخر کجا رود پی آهو ... کجا، پلنگ!؟

این خط و خال با آدم حرف می زند

شک نیست اینکه می فهمد عشق را پلنگ!

چشم درشت و پنجه خونریز ... قاتلند

فرقی نمی کند که غزال است یا پلنگ!

بر سرنوشت محتوم دشت می وزد

مثل نسیم خونریزی بی صدا پلنگ

جنگل شبیه اقیانوسیست سبز رنگ

بر هر درخت چون کشتی، ناخدا پلنگ

همزاد بچه آهوها ترس و دلهره است

همرنگ سایه هاست در این بیشه تا پلنگ

« تقصیر » را به نسبت تقسیم کرده اند

باشد شما غزال در این بین، ما پلنگ!

ما را حسود طعنه به عشق تو زد ولی

هر گز نمی کند به شغال اعتنا پلنگ

ما را در عشق بیش نصیحت مکن، برو

با نحوه شکار بود آشنا پلنگ

در ارتباط صورت زیبا و چشمتان

افسانه ایست رایج: مهتاب با پلنگ

عشقت رها نمی کند این سینه را عزیز

بیرون نمی گذارد از این بیشه پا پلنگ

 

زین العابدین آذرارجمند لنگرودی

4 فروردین 1402




تاریخ : جمعه 102/1/4 | 10:40 عصر | نویسنده : زین العابدین آذر ارجمند | نظر

  • paper | سبزک | تبلیغات متنی